تحولات ده سال اخیر در مطالعات فرهنگی: گذار از متن به زیرساخت

تحولات ده سال اخیر در مطالعات فرهنگی: گذار از متن به زیرساخت

طی دهه گذشته، مطالعات فرهنگی با سرعتی بی‌سابقه دستخوش تحول شده است. اگر دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ حول محورهایی همچون هویت، بازنمایی، مقاومت، فرهنگ جوانان و نقد رسانه شکل گرفته بود، دهه اخیر نقطه چرخش مهمی را رقم زد: تمرکز اصلی از «تفسیر متن‌ها و گفتمان‌ها» به سمت «تحلیل زیرساخت‌ها، فناوری‌ها و اقتصادهای پنهان فرهنگ» حرکت کرده است. این تغییر نه صرفاً یک جابه‌جایی موضوعی، بلکه تغییر در ماهیت خود مفهوم «فرهنگ» است؛ فرهنگی که از امر نمادین به امر محاسباتی، از امر معنادار به امر داده‌محور و از امر اجتماعی به امر پلتفرمی تبدیل شده است.

۱. صعود مطالعات پلتفرم

مهم‌ترین جریان ده سال اخیر، ظهور و تثبیت Platform Studies است. مطالعات فرهنگی امروز دیگر رسانه را فقط تولیدکننده محتوا نمی‌بیند، بلکه آن را «زیرساختی که امکان گردش معنا را تعیین می‌کند» تحلیل می‌کند. الگوریتم‌ها، طراحی رابط کاربری، منطق طبقه‌بندی داده، سیستم‌های توصیه‌گر، مدل‌های کسب‌وکار (مثل تبلیغات هدفمند یا اقتصاد توجه) و حتی معماری زمانی–فضایی استفاده از اپلیکیشن‌ها (اسکرول بی‌نهایت، نوتیفیکیشن‌های هوشمند و…) به عوامل تعیین‌کننده کنش فرهنگی تبدیل شده‌اند.
در این رویکرد، فرهنگ نه محصول انتخاب آزاد کاربران، بلکه برآیند تعامل نیروهای اقتصادی–فناورانه با الگوهای اجتماعی تلقی می‌شود؛ به‌همین دلیل تحلیل «قدرت پلتفرم» و نقش آن در تولید سلیقه، هویت، عاملیت و حتی احساسات از موضوعات اصلی مقالات دهه اخیر است.

۲. اقتصاد توجه و فرهنگ داده‌محور

با انفجار داده و سلطه هوش مصنوعی، مطالعات فرهنگی مجبور شد چشم خود را از متن و تصویر به «منطق گردش داده» بدوزد. اقتصاد توجه—که برندهایی مثل متا، بایت‌دنس و نتفلیکس بر آن حکمرانی می‌کنند—در واقع اقتصاد مدیریت رفتار است. پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد که پلتفرم‌ها صرفاً محتوا را پخش نمی‌کنند؛ بلکه از طریق تحلیل داده‌های ریز (قرارگیری انگشت، مکث‌ها، الگوهای نگاه، سرعت مصرف محتوا) آنچه دیده می‌شود را مهندسی می‌کنند.
در این چارچوب، فرهنگ به جای آنکه مجموعه‌ای از معانی باشد، مجموعه‌ای از داده‌های قابل تبدیل به پیش‌بینی و سود است. این تغییر بنیادین در مفهوم فرهنگ، مطالعات فرهنگی را به سمت همکاری عمیق با حوزه‌هایی چون مطالعات علم‌وتکنولوژی، جامعه‌شناسی دیجیتال، رفتارشناسی محاسباتی و حتی اخلاق فناوری سوق داده است.

۳. زیست‌سیاست دیجیتال و بدن کمّی‌شده

دهه اخیر شاهد ظهور موج جدیدی از مطالعات قدرت با تمرکز بر بدن دیجیتال بود: ردیابی، کمّی‌سازی سلامت، مدیریت احساسات و نظارت نرم.
ابزارهایی همچون ساعت‌های هوشمند، اپلیکیشن‌های سلامتی، سیستم‌های تشخیص چهره، واقعیت افزوده و الگوریتم‌های تحلیل هیجان، بدن را به مجموعه‌ای از داده‌های پایش‌پذیر و قابل مداخله تبدیل کرده‌اند.
در نتیجه، مطالعات فرهنگی امروز در تحلیل قدرت فقط به گفتمان و بازنمایی نمی‌پردازد، بلکه بر «محاسباتی شدن زندگی روزمره» تمرکز دارد: اینکه چگونه داده‌ها ریتم خواب، الگوهای تغذیه، مسیرهای حرکت، و حتی سطح استرس را شکل می‌دهند.
این حوزه تحت تأثیر نظریه‌های فوکو، گیدنز و اخیراً آچیه و زوبوف گسترش یافته و مفاهیمی مانند surveillance capitalism، metric culture و algorithmic governance به ادبیات مسلط بدل شده‌اند.

۴. بازگشت مسئله طبقه و نابرابری

اگر دهه‌های قبل بیشتر بر هویت، قومیت و جنسیت تمرکز داشت، ده سال اخیر شاهد «بازگشت مسئله طبقه» در مطالعات فرهنگی بود. جهانی‌شدن دیجیتال شکاف‌های طبقاتی را پنهان نمی‌کند؛ بلکه آن‌ها را بازتولید می‌کند:

  • از طریق اقتصاد گیگ (اسنپ، اوبر، دلیوری)،
  • از طریق نابرابری در مالکیت پلتفرم‌ها،
  • از طریق دسترسی نابرابر به اینترنت پرسرعت،
  • و از طریق شکاف میان نیروی کار خلاق و کارگران نامرئی دیجیتال (معتدل‌کنندگان محتوا، کارگران دیتالِیبلینگ و…).
    پژوهشگران مطالعات فرهنگی با رویکرد انتقادی، مدل‌های جدید بهره‌کشی دیجیتال را تحلیل کرده‌اند: جایی که کار دیگر در کارخانه یا شرکت رخ نمی‌دهد بلکه «روی پلتفرم» انجام می‌شود.

۵. تحولات فرهنگ جوانان: از میم‌ها تا اعتراضات شبکه‌ای

فرهنگ جوانان در دهه اخیر بیش از هر زمان دیگری شبکه‌محور بود. ظهور میکروسلبریتی‌ها، اینفلوئنسرهای خرد، میم‌های سیاسی، اعتراضات دیجیتال مثل جنبش‌های ضدخشونت، عدالت نژادی، محیط‌زیست و حقوق زنان، همگی منظری تازه برای مطالعات فرهنگی ایجاد کردند.
تحلیل این پدیده‌ها نشان داد که تولید معنا دیگر فرایندی خطی نیست؛ بلکه شبکه‌ای، لحظه‌ای، چندلایه و متاثر از الگوریتم‌هاست.
جوانان امروز با استفاده از زبان بصری (میم، ریل، ویدیوهای کوتاه) نوع جدیدی از کنشگری فرهنگی را خلق کرده‌اند که نه کاملاً سیاسی است و نه کاملاً سرگرمی؛ چیزی میان کنش نمادین، طنز، خشم و بازیگری دیجیتال.

۶. حرکت از تحلیل معنا به تحلیل سازوکار

جمع‌بندی دهه اخیر نشان می‌دهد که مطالعات فرهنگی با حفظ ریشه‌های انتقادی خود، وارد دوره‌ای شده که می‌توان آن را «چرخش زیرساختی» نامید. پژوهشگران کمتر از گذشته درگیر این هستند که متن‌ها چه می‌گویند؛ بیشتر توجه‌شان به این است که چه کسی جریان معنا را کنترل می‌کند، سازوکارهای محاسباتی چگونه تجربه فرهنگی را شکل می‌دهند، و داده چگونه به عامل اصلی قدرت تبدیل شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *